یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دوباره راهیم اینبار مشهد

تعطیلات بسیار سختی بود از همون سر صبح که بچه ها رو بیدار کردیم تا سوار ماشین بشیم و راه بیوفتیم سپهر چشم راستش هی اشک میومد کم کم بعد از دو سه ساعت زیر چشمش قرمز شد و ورم کرد و اشک ریزی هم که ادامه داشت ستایش هم تهوع داشت البته با توجه به اینکه همیشه توی ماشین تهوع داره جدی نگرفتم  تا اینکه رسیدیم و ستی بلافاصله بعد از خوردن نهار بالا اورد و لحظه به لحظه حالش بدتر شد اسهال و استفراغ شدید طوری که تا شب بیش از 15 بار بالا اورد حالا اونم روز تعطیل که پزشکای متخصص نیستن , اصلن  دلم نمی خواست کارش به بیمارستان و بستری شدن برسه واسه همین استرسم هم زیاد شده بود هی نگران کمبود ابش بودم کلا ترجیح می دم اگه این دوتا مریض می شن همینجا تهران باشم و ببرمشون جاهایی که خودم می شناسم اینجوری از لحاظ روانی ارامش بیشتری دارم تا اینکه بخوام برم یک شهر دیگه و جایی که هیچ شناختی ندارم . خلاصه بعد از مشورت تلفنی با پزشکش قرار شد اول تهوعش کنترل بشه تا دیکه بالا نیاره و بشه بهش اب رسوند و دکتر تاکید کرد که اگه نتونستم تهوع رو کنترل کنم حتما ببرمش بیمارستان تا سرم بگیرم چون اسهال هم هست امکان کمبود اب وجود داره ... سپهر رو هم یکی دوبار چشمش رو با چایی شستم و به توصیه عموش تتراساکلین زدم و تا شب کمی از قرمزی و ورمش کم شد ولی ستایش همچنان اسهال بود و با خوردن دارو دیگه بالا نمیاورد ولی دل درد داشت و بی حال بود تا صبح من و ستی نخوابیدیم هم دلش درد می کرد هم دست و پاهاش و هم حالت تهوع داشت دیگه تصمیم داشتم صبح برگردم تهران ولی با طلوع خورشید کم کم ستی بهتر شد (نمی دونم جریان چیه که همیشه بیماری ها دردها توی شب بدتر می شن) خلاصه که 24 ساعت خیلی بد رو گذروندیم و بعدش دیگه همه چی نرمال شد   

دل نگرونم سپهرم و امیدوارم تا شنبه که برمی گردم مشکلی پیش نیاد 

با مادرشوهرجان برگشتیم تهران و من و ستایش امشب می ریم مشهد اخه مامان چندوقت هست معده درد شدید داره می رم بهش سر بزنم .مادرشوهرجان هم می مونه پیش پسرش و نوه اش

نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:31 http://pichakkk.blogsky.com

پیش میاد!!
ایشالله از این به بعد همه ش سفرهای خوب خوب باشه
عزیزم با این حرکاتی که می زنی عمرا اگه دسته گل نرگس گیرت بیاد
عروس چشم سفید

الان بده مادر و پسر رو تنها گذاشتم باهم خلوت کنن هان؟

شقایق چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 12:55

یکم به موارد مثبت زندکی هم فکر کنید اونها روهم بنویسید

نیوشا چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 13:23 http://anothermorning.blogsky.com

عزیزم:( سفر قبلی هم که شما و همسرتون مریض شدین،،امیدوارم این یکی انقدر خوش بگذره که جبران شه..

مرسی نیوشا جان

حمید سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 12:22

منظورتون از اینکه ستایش جان معمولا تو ماشین حالت تهوع دارن چیه؟؟ینی ماشین میگیرتشون؟اگه مشکل اینه که من هم دارم و با یه قرص خیلی ساده قابل کنترله (قرص ماشین گرفتگی - چند نوع هست ولی اونی از همه بهتره که جلدش سبز و قرصش هم سبزه) گفتم اگه مشکل اینه کمکی کرده باشم.

بله دقیقا یعنی ماشبن می گیرتش من خودم هم همینجوری بودم ولی الان بهترم
مرسی بابت معرفی دارو حتما امتحان می کنم

اس جی چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 15:34 http://SJ69.IR

مشهد ؟؟؟ به به ، زیارت ها قبول

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد